صبح روزی که می‌خواستم برای آزمون کتبی استخدامی آموزش و پرورش بروم تفألی زدم به قرآن و خدا هم چنان جوابی داد که با قلبی آرام و مطمئن و پرامید و با کله به‌سوی جلسه آزمون شتافتم، آرامشی که هیچ‌وقت در آزمون‌های همیشه خرابم نداشتم این قلب آرام و مطمئن و پرامید حتی بعدا در مصاحبه هم من را همراهی کرد صفحه‌ای که برایم آمد صفحه 388 بود که بخشی از داستان حضرت موسیع را بیان می‌کرد حضرت موسیع از مصر فرار کرده و به مدین می‌رود آن‌جا به دختران حضرت شعیبع کمک می‌کند و بعد خسته و گرسنه گوشه‌ای می‌نشیند و دعا می‌کند خدایا هر خیری به من بفرستی به آن محتاجم» حضرت علیع در تفسیر این آیه می‌فرماید که در آن وضعیت، حضرت موسیع فقط به تکه‌ای نان راضی بود اما بعد از آن حضرت شعیبع او را به خانه‌اش دعوت می‌کند، هم به او شغل می‌دهد و هم دخترش را به همسری‌اش درمی‌آورد و این خیلی فراتر از چیزی بود که حضرت موسیع خواسته بود نتیجه‌ای که از این داستان گرفتم این بود که اگر آزمون را قبول شوم به چیز
چهارشنبه هفته گذشته باید می‌رفتیم معاونت متوسطه آموزش و پرورش ناحیه برای معارفه و تعیین مدرسه فقط یک فرم پر کردیم و خانم مسئول یک سری حرف‌های معمولی زد تنها نکته مفید حرف‌هایش این بود که خاطرات‌تان را یادداشت کنید تا بعدا از روی آن‌ها مقالات اقدام پژوهی بنویسید همچنین گفت می‌توانید به‌جای تدریس در اداره، کار کنید یا مدیر و معاون شوید بعد هم گفت بروید دفعه بعد بیایید برای تعیین مدرسه راستش  هم شوکه و هم عصبانی شدم که چرا فقط به‌خاطر یک فرم و یک سری حرف‌های معمولی ما را این همه راه کشاندند آن‌جا امروز هم به‌خاطر نداشتن برنامه‌ریزی حدود 2 ساعت برای تعیین کلاس معطل شدیم بعد هم گفتند چون در متوسطه اول کمبود شدید نیرو داریم تمامی قبولی‌های امسال را می‌فرستیم متوسطه اول تعدادی را هم راهی روستا کردند و آن‌قدر درس‌های غیرمرتبط به آن‌ها دادند که بقیه احساس کردند همین‌که درس مرتبط با رشته‌شان به آن‌ ها داده شود و به روستا فرستاده نشوند باید کلاه‌شان را بالا بین
آخرین جستجو ها